بقیه دخترا شاید اینطور نباشن
ولی من یه راننده کامیون هستم!
یعنی یه راننده کامیون درون دارم،البته نه سیبیل دارم،نه یه لنگ همیشه گوشه دستگیره ی در کامیونم دارم و نه حتی کامیون دارم
اما عاشق جاده ام! به طرز افراطی طوری عاشق رانندگی و جاده ام
جاده ی تهران-مشهد و میتونم ساعت ها رانندگی کنم!
تهران-کرج که خوراکه!
حتی اگر تنها باشم بازم خیلی خیلی زیاد از جاده و رانندگی و مداحی و اطراف جاده لذت میبرم
یه وجه اشتراک دیگه ای ام که با راننده کامیون ها دارم اینه که عاشق چای خوردنم خصوصا از اون چایی هایی که وسط جاده میزنی کنار و پیاده میشی و روی صندوق عقب میزاری فلاکس چای رو بعد هم تکیه میدی و هوا و چای میخوری. ماشین ها رو نگاه میکنی و جمله معروف خودت و هی تکرار میکنی #زندگی_در_جریان
پ.ن:من حتی از کامیون ها و تریلی ها میترسم در حدی که اگر پشتم ماشین سنگین باشه و یهو از تو آینه ببینمش به طرز خنده داری وحشت میکنم و احتمالا اون یارو راننده از اون بالا یه ماشین کوچولو رو میبینه که داره با سرعت زیادی زیکزاک میره.!
پ.ن2:من ولی عاشق راننده مینی بوس هام،عاشق همشون که نه عاشق بابامم ولی.خوبیه بلاگری اینه که نوشته هات میمونه برای همین اینجا مینویسم که اگر یه روز نبودم این و بخونه،عاشقتم پدر جانم.عاشقتم چون عاشق بودن و از تو یاد گرفتم.عاشقی کردن ومحبت کردن و. دوست داشتن و دوست داشته شدن و. دوستت دارم و از وقتی ازدواج کردم خیلی بیشتر از وقتایی که صبح میرفتی و شب میومدی دلتنگت میشم!تورو خدا همیشه باش.اباعبدالله جانم، تورو برام حفظ کنه الهی.
درباره این سایت