اینجا اتاق مطالعه اس
پشت اینجا کتابخونمونه. همون کتابایی که با عشق خریدیشون،با قایم موشک بازی خریدیشون و دنیای توی مغزت هستن!یه دنیای درونیت که شاید فقط من ببینمش اون دنیا رو شاید آقا مهدی و آقا سید و آقا میلاد و اینا هم ببینن البته. دنیایی که با این کتابا ساختی تو دلت و من از پنجره های چشمت اون و میبینمش و دوسش دارم درس همون اندازه که تو دوسشون داری.
#❤
آینه و شمعدونمون
که کل خیابون و بالا و پایین کردیم و پا درد گرفتیم تا آخرش چیزی و که میخوایم با قیمت مناسب پیدا کنیمو کردیم
درش و که باز میکنیم،اولین کادو ی تولد من و میبینیم که برام خریدی و عاشششقشم بس که قشنگ و دلبره.
و این قسمت جزو دوست داشتنی ترین هامه.
اینجا کنج دنجته
رنگ پارچه و چوب رو خودت انتخاب کردی،دوسش داری و کلی کیف میکنی از دیدنش
چونکه خوش سلیقه ای و البته این از انتخاب من مشخص بود و اصلا نیازی نبود به گفتن چون کاملا مشخصه!ولی خب. به هر حال.
بالاش هم اون تابلویی و زدیم که خلاصه ای تمام زندگیمونه
| شکر خدارا که در پناه حسینیم / عالم از این خوبتر پناه ندارد. |
اینکه من
خونمونو عاشقم! سبز و سفید های آشپزخونه رو ، چوبی های پذیرایی و گرمای اتاق خوابمون و. سنتی آینه شمعدون های دلبرمونو. اتاق مطالعه رو با اون فرش لاکی و طرح هرمس دوست داشتنیمونو. کتابارومبل کنج دنج تورو. همه رو دوست دارم.
همین
اومدم که بنویسم که بمونه خونه ی اولمونو و خیلی دوس دارم.
#خونه
#مای_سوئیت_هوم
| بسم الله النور |
بعد از گذشت دو ماه از پست قبلی و یک ماه از عروسیمون پست میذارم!
صدای من و از خونه ی خودمون داری
به وقت صبح از مشهد برگشتنمون.
اونقدری خسته ام و بدنم کوفته اس که کلا هر کاری که خونه داره رو گذاشتم برای بعدا
پست عروسیمونو میذارم بعد از یک ماه
از شب قبلش نخوابیدم یعنی تا با مادر و پدر و خواهر بیایم خونتون به مناسبت حنابندون و.(مراسم کاملا یهویی!) و بعدش بریم خونه ی ما و من برم حمام و بیام و آماده ی خواب شم و عملا 1:30 خوابیدم کلا!!!
توام اونور رفته بودی خونه ی مامانبزرگت اینا و
صبح با دایی اومدید دنبال من که بریم آرایشگاه ، ساعت 5:30 صبح !
بعدشم که من آرایشگاه بودم تو رفته بودی خونه ی مامانی خوابیده بودی و دایی اینا با اون فامیلتون یه ماشین عروس خوششششششگل خوشگل خوشگل برامون درست کردن کهههه البته گلاش با سلیقه من بود برای همین اینقدر قشنگ و خاص شد.باشد که قدر سلیقه ی من و بدونی
حالا بعدا شاید عکسشو گذاشتم اینجا
بعد رفته بودی آرایشگاه و بعدشم که دنبال من.
بعد وارد مرحله ی سخت باغ و عکس شدیم ، کلی خندیدیم کلی عکسای قشنگ گرفتیم کلی یخ زدیم :)) کلی دستامو هاااا کردی و در گوشم قربون صدقه ام رفتی و خلاصه که منتظرانیم تا آلبوممون بیاد دستمووون و #ذووووق
توی سالن دوستامو دیدم و کلی پر درآوردم از دیدنشون خیلی وقت بود بعضیاشونو ندیده بودم.
و و و
از
قشنگترین
لحظه
های
عروسیم.
همین بس!که شب عروسیم تو برام چند ساعت روضه خوندی و دوتایی گریه کردیم و اصلا معنی خوشبختی مگه همین نیست؟؟هوم؟همینه دیگه.
قشنگه برامخیلی قشنگه که کنار تو به آرزوهام میرسم.همین مثلا یکی از آرزو هام بود!که بهش رسیدم
همین که مطمئنم خودشون روزیمون کردن.
الحمدلله بابت هرچی که داده و نداده و نمیخواد هم بده شاید
#عروسیمون
#داشتنت
#بودنمون
20 دی 1397
| عاشقک بنت اهرا (سلام الله علیها) |
درباره این سایت